-
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۳۸ ب.ظ
-
۷۰۸
به نام خدایی که هستی از اوست
به نام خدایی که هستی از اوست
دخترک گندم گون، بی طاقت :(مادر خسته شدم )
پسرک جوان دوان دوان با فریاد :(سواران ، سواران باز گشتند.)
لحظاتی دیگر ...
صدای سم اسبها
گرد و خاک بپا شده کم کم فرو مینشست که سوار راه پیما با صدای رسائی گفت :(( بر محمد و آل او صلوات .))