آخرین چهارلحظه

درود به همه مهربانانی که آخرین تکه نوشته این زنجیره را میخوانند.

یادمه 7 سالم بیشتر نبود، هوا سرد بود و روزا زود تموم میشد. یه روز مادرم با یه کیسه آجیل چهارمغز و کیسه های کوچیک و کلی روبان رنگارنگ اومد خونه. با هم آجیل ها رو ریختیم تو کیسه ها و محکمِ محکم گره شون زدیم. ازش پرسیدم چرا انقدر محکم گره میزنیم مامان؟ گفت چون به این کیسه ها میکن آجیل مشکل گشا، هر کسی که گره کیسه شو باز کنه یه مشکل از زندگیش حل میشه.

حالا ام حضرت شمس برای اینکه توان ادامه داشته باشیم در تنگنای روزهای سخت و ملال آور برامون آجیل مشکل گشا آورده بیاین گره مون باهم رو باز کنیم ...

قاعده سی و هفتم: ساعتی دقیق تر از خدا نیست. آنقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد. نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمانِ عاشق شدن هست، یک زمانِ مردن.

قاعده سی و هشتم: برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییر دادن خودمان هیچ گاه دیر نیست. هرچند سال که داشته باشیم، هرگونه که زندگی کرده باشیم، هراتفاقی که از سر گذرانده باشیم،باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگیِ نو باید پیش از مرگ مرد.

قاعده سی و نهم: حتی اگر نقطه ها مدام عوض شوند، کل همان است.به جای دزدی که از این دنیا رود، دزدی دیگر بدنیا می آید. جای هر انسان درستکاری را انسان درستکاری میگیرد. کل هیچ گاه دچار خلل نمیشود، همه چیز سرجایش میماند، در مرکزش... هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمیماند، تغییر میکند.

به جای هر صوفی ایی که میمیرد، صوفی ایی دیگر می زاید.

قاعده چهلم: عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت میزاید. حال آنکه به هیچ متمم . صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی ست عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی در حسرتش.

نام کتاب: ملت عشق

نویسنده: الیف شافاک

و بالاخره رسیدیم به آخر قصه ایی که انتهاش رو میدونستیم.

ممنونم که همراهم بودین 

ارادتمند شما